- سکنی کردن
- خانه گرفتن باشیدن مسکن کردن جای گرفتن
معنی سکنی کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مسکن دادن در جایی مستقر ساختن، تسکین دادن فرو نشاندن، آرامش خاطر دادن مطمئن کردن، ساکن ساختن حرف متحرک
حرکات سبکسرانه کردن
زندگی کردن، گذران کردن
تمام کردن بپایان رسیدن، معدوم کردن نابود ساختن
بی مزگی کردن، لوس کردن
گدایی کردن در یوزگی کردن
غربال کردن (غلات خاک و شن زغالء غیره) به وسیله سرند
تنیدن
عمل سینه زن. در اصطلاح تیراندازان آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آن جا خیز کرده به جای دیگر افتد، تفاخر کردن فخر نمودن
کشتی گرفتن، مقابله کردن، برای مثال به زور آنکه با باده کستی کند / فکنده ست هرگه که مستی کند (اسدی - ۵۰)
کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲) ، بینی زدن
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
آشکار کردن، آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن
سپری گردانیدن، تمام کردن، پایان دادن، به پایان رسانیدن
کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
آشکار کردن ظاهر کردن فاش کردن آشکار ساختن
ونی کردن نیست کردن از میان بردن نابود کردن نیست کردن از میان بردن
کشتی گرفتن مصارعت: (پیل زوری که چون کند کستی بند او پیل را دهد سستی)، (مسعود سعد)
سستی کردن، کاهلی کردن
جفت شدن نزدیکی کردن: و لوطیان از یکدیگر آویخته باشند همچنانکه سگ از ماده آویزد چون گشنی کنند از یکدیگر باز نتوان شد بدان بشناسند که ایشان لوطیان اند
خانه کردن ماندگار شدن مانیستن سکنی کردن در جایی منزل کردن
((~. کَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
اصطلاحی است در تیراندازی، وقتی که تیر بعد از اصابت به زمین کمانه کرده به جای دیگر پرت می شود، تفاخر کردن، مغرور شدن
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
Civilize
civilizar
кататься на лыжах
сканировать
молчать
Ski fahren
scannen
schweigen